الفما | شعری از محمد آشور آتشِ زیرِ پوست از عشق نگویم وُ دستهایم در جیب پوست بیندازد وُ زبانم در دهان پوست بیندازد وُ من پوست… و «من»ی دیگر بردارم از درونم وُ پوستی نو بپوشم... بیشتر بخوانید
الفما | شعری از فرناز فرازمند محال من که خیال تو شبها شبدیز یال تو بر گونهام میریزد و بیدار میشوم اما پرده است که باد آورده باد یا او که نمیدانم او که مجال نداده بردارم انگشتی عسل از کن... بیشتر بخوانید
الفما | شعری از روزبه حسینی ” دیشب خوابِ دستهای تو را دیدم ” دیشب خواب دستهای تو را دیدم دستهای تو را که روی لیز از من چراغ میخواستند از من اختراع میخ