الفما | الفبا و ما و ادبیات‎ الفما | الفبا و ما و ادبیات‎
  • خانه
  • داستان
    • داستان
    • نقد داستان
    • معرفی کتاب داستان
    • نامزدهای چهاردهمین دوره‌ جایزه‌ ادبی «واو» معرفی شدند
      نامزدهای چهاردهمین دوره‌ جایزه‌ ادبی «واو» معرفی شدند - 3 سال قبل
    • داستان ” او” | گلناز توکلیان
      داستان ” او” | گلناز توکلیان - 3 سال قبل
    • جلسه پرسش و پاسخ با «رضابراهنی»
      جلسه پرسش و پاسخ با «رضابراهنی» - 3 سال قبل
    • برف | داستانی از محمد مظاهری
      برف | داستانی از محمد مظاهری - 3 سال قبل
    دیدن همه
      دیدن همه
        دیدن همه
      • نقد ادبی
        • نقد ادبی
        • نشانه‌شناسی
        • خوانش ویدئوهایکوهای ونوس جلالوند | بردن شعر به قاب ویدئو | محمد آزرم
          خوانش ویدئوهایکوهای ونوس جلالوند | بردن شعر به قاب ویدئو | محمد آزرم - 2 سال قبل
        • گرده افشانی روایی نوشته خلیل درمنکی (نقادی‌ داستان خانه روشنان هوشنگ گلشیری)
          گرده افشانی روایی نوشته خلیل درمنکی (نقادی‌ داستان خانه روشنان هوشنگ گلشیری) - 3 سال قبل
        • اختراع دوباره‌ی تلفن: خواندیدنی، بازنام‌گذاری شعر دیداری  | دکتر لیلا صادقی
          اختراع دوباره‌ی تلفن: خواندیدنی، بازنام‌گذاری شعر دیداری | دکتر لیلا صادقی - 5 سال قبل
        • بر دیده‌ی تشنه‌ام تو دیدن باش | ترجمه شعر به تصویر | یدالله رویایی/عاطفه شفیعی راد | محمد آزرم
          بر دیده‌ی تشنه‌ام تو دیدن باش | ترجمه شعر به تصویر | یدالله رویایی/عاطفه شفیعی راد | محمد آزرم - 5 سال قبل
        دیدن همه
          دیدن همه
        • شعر
          • شعر
          • تحلیل شعر
          • معرفی کتاب شعر
          • الفما | شعری از محمد آشور
            الفما | شعری از محمد آشور - 2 سال قبل
          • الفما | شعری از فرناز فرازمند
            الفما | شعری از فرناز فرازمند - 2 سال قبل
          • الفما | شعری از روزبه حسینی
            الفما | شعری از روزبه حسینی - 2 سال قبل
          • الفما | شعری از محمد آشور
            الفما | شعری از محمد آشور - 2 سال قبل
          دیدن همه
            دیدن همه
              دیدن همه
            • هنرهای تجسمی
              • طراحی‌گرافیک
              • تصویرسازی
              • نقاشی
              • طراحی صنعتی
              • مجسمه سازی
              • عکاسی
              • کاریکاتور
              • هنر و زبان
              • هنر چیدمان
              • هنر فرایندی
              • هنر اتفاقی
              • هنر زمینی
              • هنر ویدئو
              • هنر اجرایی
              • گرافیک با ریتم جاز/مروری بر پروژه‌ی طراحی هویت بصری فستیوال آرت جاز KATOWICE | مهران سیدی
                گرافیک با ریتم جاز/مروری بر پروژه‌ی طراحی هویت بصری فستیوال آرت جاز KATOWICE | مهران سیدی - 5 سال قبل
              دیدن همه
                دیدن همه
                  دیدن همه
                    دیدن همه
                      دیدن همه
                        دیدن همه
                          دیدن همه
                            دیدن همه
                              دیدن همه
                                دیدن همه
                                  دیدن همه
                                    دیدن همه
                                      دیدن همه
                                        دیدن همه
                                      • شعر چندرسانه ای
                                        • شعر چندرسانه ای
                                        • الفما | دریا زدگی در متن/ یادداشتی از آنیما احتیاط بر «درمان دریازدگی» اثر غزل مصدق
                                          الفما | دریا زدگی در متن/ یادداشتی از آنیما احتیاط بر «درمان دریازدگی» اثر غزل مصدق - 2 سال قبل
                                        • الفما | شعر چندرسانه ای| درمان دريازدگی/ غزل مصدق
                                          الفما | شعر چندرسانه ای| درمان دريازدگی/ غزل مصدق - 2 سال قبل
                                        • الفما | شعر دیداری از  JAAP BLONK
                                          الفما | شعر دیداری از JAAP BLONK - 2 سال قبل
                                        • الفما | شعر دیداری با عنوان KULO QUASI از  JAAP BLONK
                                          الفما | شعر دیداری با عنوان KULO QUASI از JAAP BLONK - 2 سال قبل
                                        دیدن همه
                                      • معماری
                                        • معماری
                                        • نقد کتاب معماری
                                        • یادداشتی بر کتاب پرسش‌های ادراک/پدیدارشناسی معماری، دکتر  آزاده شاهچراغی
                                          یادداشتی بر کتاب پرسش‌های ادراک/پدیدارشناسی معماری، دکتر آزاده شاهچراغی - 5 سال قبل
                                        • یادداشتی بر کتاب پرسش‌های ادراک/ پدیدارشناسی معماری، به قلم دکتر محمد ضیمران
                                          یادداشتی بر کتاب پرسش‌های ادراک/ پدیدارشناسی معماری، به قلم دکتر محمد ضیمران - 5 سال قبل
                                        • بررسی آثار منتخب پیتر زومتور با رویکرد پدیدارشناسی | مرتضی نیک‌فطرت، سیده صدیقه میرگذار لنگرودی
                                          بررسی آثار منتخب پیتر زومتور با رویکرد پدیدارشناسی | مرتضی نیک‌فطرت، سیده صدیقه میرگذار لنگرودی - 5 سال قبل
                                        دیدن همه
                                          دیدن همه
                                        • سینما | تئاتر
                                          • سینما | تئاتر
                                          • الفما | امر سوم: یادداشتی درباره نمایش “رژه کور” از گروه “دگره”/ محمد آزرم
                                            الفما | امر سوم: یادداشتی درباره نمایش “رژه کور” از گروه “دگره”/ محمد آزرم - 3 سال قبل
                                          • الفما | لوح خشتی آنیما احتیاط و سینمای پرویز کیمیاوی | مبینا امیدی
                                            الفما | لوح خشتی آنیما احتیاط و سینمای پرویز کیمیاوی | مبینا امیدی - 3 سال قبل
                                          • پیرنگ های معماگون در سینمای معاصر | وارن باکلند | مهتاب صفدری
                                            پیرنگ های معماگون در سینمای معاصر | وارن باکلند | مهتاب صفدری - 3 سال قبل
                                          • نظریه، متن و اجرای پست دراماتیک | دکتر فرشته وزیری نسب
                                            نظریه، متن و اجرای پست دراماتیک | دکتر فرشته وزیری نسب - 3 سال قبل
                                          دیدن همه
                                        • موسیقی
                                          • موسیقی
                                          • تحلیل موسیقی
                                          • در انتهای مسیر، جاده می‌لغزد!/ به بهانه انتشار آلبوم جدید گروه چارتار/سیامک قلی‌زاده
                                            در انتهای مسیر، جاده می‌لغزد!/ به بهانه انتشار آلبوم جدید گروه چارتار/سیامک قلی‌زاده 5 سال قبل
                                          • چرخه موسیقی از ازل تا ابد | سیامک قلی‌زاده/آنژلا والی
                                            چرخه موسیقی از ازل تا ابد | سیامک قلی‌زاده/آنژلا والی 5 سال قبل
                                          • ماهی‌بزرگ؛ پرواز کن!/مروری بر آلبوم «داماهی» از گروه داماهی/سیامک قلی‌زاده/سینا چراغی
                                            ماهی‌بزرگ؛ پرواز کن!/مروری بر آلبوم «داماهی» از گروه داماهی/سیامک قلی‌زاده/سینا چراغی 5 سال قبل
                                          دیدن همه
                                            دیدن همه
                                          • رویدادها
                                            • رویدادها
                                            • یک رسانه فرهنگی از اصفهان برای همه ایران
                                              یک رسانه فرهنگی از اصفهان برای همه ایران - 2 سال قبل
                                            • الفما | لوح خشتی آنیما احتیاط و سینمای پرویز کیمیاوی | مبینا امیدی
                                              الفما | لوح خشتی آنیما احتیاط و سینمای پرویز کیمیاوی | مبینا امیدی - 3 سال قبل
                                            • اجرای پاشیده کاری از گلاره ریحانی و سروش کریمی نژاد
                                              اجرای پاشیده کاری از گلاره ریحانی و سروش کریمی نژاد - 3 سال قبل
                                            دیدن همه
                                          • هزار و یک شب الفما
                                            • هزار و یک شب الفما
                                            • مجموعه سخنرانی های هزار و یک شب الفما
                                            • شعراجرایی | محمد آزرم – ونوس جلالوند/ همراه با نوشتاری از محمد آزرم
                                              شعراجرایی | محمد آزرم – ونوس جلالوند/ همراه با نوشتاری از محمد آزرم - 3 سال قبل
                                            • داستان خوانی شیوا ارسطویی | از مجموعه د‌استان‌خوانی‌های جشن الفما
                                              داستان خوانی شیوا ارسطویی | از مجموعه د‌استان‌خوانی‌های جشن الفما - 3 سال قبل
                                            • داستان خوانی محمد قاسم‌زاده | از مجموعه د‌استان‌خوانی‌های جشن الفما
                                              داستان خوانی محمد قاسم‌زاده | از مجموعه د‌استان‌خوانی‌های جشن الفما - 3 سال قبل
                                            • جشن الفما: پنجشنبه ۱۷ اسفند در باشگاه اندیشه
                                              جشن الفما: پنجشنبه ۱۷ اسفند در باشگاه اندیشه - 3 سال قبل
                                            دیدن همه
                                              دیدن همه
                                            منو
                                            • خانه
                                            • داستان
                                              • داستان
                                              • نقد داستان
                                              • معرفی کتاب داستان
                                            • نقد ادبی
                                              • نقد ادبی
                                              • نشانه‌شناسی
                                            • شعر
                                              • شعر
                                              • تحلیل شعر
                                              • معرفی کتاب شعر
                                            • هنرهای تجسمی
                                              • طراحی‌گرافیک
                                              • تصویرسازی
                                              • نقاشی
                                              • طراحی صنعتی
                                              • مجسمه سازی
                                              • عکاسی
                                              • کاریکاتور
                                              • هنر و زبان
                                              • هنر چیدمان
                                              • هنر فرایندی
                                              • هنر اتفاقی
                                              • هنر زمینی
                                              • هنر ویدئو
                                              • هنر اجرایی
                                            • شعر چندرسانه ای
                                              • شعر چندرسانه ای
                                            • معماری
                                              • معماری
                                              • نقد کتاب معماری
                                            • سینما | تئاتر
                                              • سینما | تئاتر
                                            • موسیقی
                                              • موسیقی
                                              • تحلیل موسیقی
                                            • رویدادها
                                              • رویدادها
                                            • هزار و یک شب الفما
                                              • هزار و یک شب الفما
                                              • مجموعه سخنرانی های هزار و یک شب الفما
                                            loading...
                                            صفحه اصلی داستان صادره از چین | گلناز توکلیان

                                            صادره از چین | گلناز توکلیان

                                            در: می 30, 2016در: داستان
                                            چاپ ایمیل

                                            “حالا خونه تاشب بوی خطی های ونک- تجریش رومی ده!” این را، بدون آنکه برگردم ونگاهش کنم،می ‌گویم و هود را روشن می‌کنم، لای پنجره راهم باز می‌کنم تا بوی سیگار نازنین درآشپزخانه نماند.
                                            منتظرم تاخودش سرصحبت را باز کند. نیم‌ساعت قبل ترکه تلفن زده‌بود و گفته‌بود می‌خواهدیک سر بهم بزند، بو برده‌بودم یک طوری شده. ازده‌سال پیش، وقتی شایا مهدکودک راشروع کرده‌بود، نازنین همین‌جوری، وسط روز، به ماسر نزده‌بود. آن موقع‌ها هم هول هولکی، بین راه دانشگاه تاسرکار، یاسرکار تا کافی‌شاپ، نیم‌ساعت می‌آمد وخواهرزاده‌اش راخوب می‌چلاند و می‌رفت.
                                            تکیه‌داده‌ام به کابینت کنار گاز، بادقت کشمش‌های تو ماهیتابه‌ را زیر‌و‌رو می‌کنم انگار زمان تفت‌دادن هر دانه کشمش به جانم بسته است، فقط برای اینکه مجبور نباشم به طرف نازنین نگاه کنم که نشسته پشت میزآشپزخانه.
                                            بالاخره صدایش درمی‌آید؛” حالا با این همه تمرکز داری چی درست می‌کنی؟”
                                            سرم را بر می‌گردانم و نگاهش می‌کنم که دود سیگار را آرام ازیک طرف لبش فوت می‌کند تو آشپزخانه‌ی دسته‌گل‌من تا بوی گند بگیرد! می‌گویم؛” کشمش‌پلو با مرغ‌زعفرونی!”
                                            ابروهایش را بالا می‌اندازد، سیگارش را مثل همیشه توی دستمال کاغذی خیس ، خاموش می کندوباصدایی که به نظرم گرفته ، می گوید؛” وا! زرشک پلوبامرغ داریم، کشمش‌پلو رو از کجات درآوردی؟!”
                                            حرص می‌خورم از دستش. من دل تودلم نیست که چی‌شده، آنوقت نازنین دارد سر منوی غذای خانه‌ام، چانه می‌زند.
                                            زیرگاز را خاموش می‌کنم و می‌روم می‌نشینم روی صندلی رو به‌رویش. نگاهش می‌کنم. چشمهایش را ازمن می‌دزدد. عین بچه‌گی‌هایش که هر وقت دلش نمی‌خواست در مورد چیزی حرفی بزند یا بشنود، لج می‌کرد و سرش را می‌انداخت پایین.
                                            می‌گویم؛” حالا که اینجایی، بگوچی شده؟ چیزی شده که این موقع روز پا شدی اومدی!”
                                            سرش را بالا می‌گیرد. چشم‌هایش خیس نیستند. نوک بینی‌ش هم قرمز نشده. پیداست آنقدر ناراحت نیست که بخواهد گریه‌اش راخفه کند. نازنین، کم پیش می‌آمدجلوی کسی، حتی من، اشکش دربیاید. روزی که خبردارشدیم، پدرومادرمان،درتصادف جاده‌ی چالوس، فوت کرده‌اند، آنقدر بلند گریه کرد و جیغ زد که هر دو ساعت یک بار از حال می‌رفت ولی از فردایش، فقط چشمهایش خیس بودند و نوک بینی‌ش قرمز.
                                            دکمه‌ی چایی‌ساز روی میز را می‌زند و دوباره نگاهم می‌کند؛” یادته بچه بودیم و دوست داشتیم عین خل وچلا هی فیلم ترسناک ببینیم و شب تا صبح از ترس بچپیم زیر یه پتو؟ جرأت هم نداشتیم یک تارمو یا ناخن انگشت پامون از پتو بیرون بمونه! یادته؟”
                                            میفهمم اوضاع پس است که این جور دارد صغری کبری می‌بافد. دکمه‌ی چایی‌ساز تقی می‌کند و می‌پرد بیرون. بلندمی‌شوم و برایش بزرگترین لیوان دسته‌داری که داریم را می‌آورم. ولش کنیم، دوست دارد چایی‌اش ر اتوی پارچ بخورد.
                                            چایی راکه جلویش می‌گذارم، می‌پرسم؛ ” یعنی چیزی شده ترسیدی؟ بابا! دق مرگم کردی تو. چرا حالا واسه من شدی شهرزادقصه گو؟!”
                                            نازنین انگار اصلأ نمی‌شنود من چه می‌گویم. انگار دارد با خودش حرف می‌زند؛” یه فیلم بود نمی‌دونم چی‌چی! اولش یه مرده رو نشون میده که توی تلویزیون دارند باهاش مصاحبه می‌کنند. یارو وسط ابروهاش یه چسب گنده زده‌بود. خبرنگار میگه این آقا می‌تونه ذهن تمام آدما رو عین کتاب بخونه. یادته؟”
                                            یادم نیست. سرم را تکان می‌دهم. می‌گوید؛” مگه میشه؟! ده باردیدیمش. خلاصه یارو کلی ناله می‌کنه که خیلی حالش خرابه چون همه‌اش صداهای توی کله‌ی دوروبریاش،  یه راست میان توکله‌ی اون. بعد هم یه هوچسب رو می‌کنه و یک سوراخ‌گنده روی پیشونیش بوده. الاغ با مته‌برقی کله‌شو سوراخ کرده‌بود تا مثلأ صداها ازسرش برن بیرون! هنوز یادت نمیاد؟!”
                                            کلافه شده‌ام ازپرت وپلاهایی که می‌گوید. می‌خواهم به هوای دستشویی، بروم تو اتاقم و یواشکی زنگ بزنم به حمید. بپرسم خبردارد زنش حالش خوش نیست.اصلأ بهش بگویم بیاید اینجا. هیچکس مثل حمید از پس نازنین برنمی‌آید. بسکه آرام است. مهربان است. رگ‌خواب نازنین را بلد است. توی دلم می‌گویم چه خوب که حمید را داریم و از جایم بلند می‌شوم.
                                            نازنین دستش را می‌گذارد روی ساعدم. می‌بینم چشمهایش خیس و بینی‌ش قرمز شده‌اند. می‌نشینم.
                                            صدایش بیشتر گرفته؛” سرم داره می‌ترکه، بسکه توش پرشده. منم دلم می‌خواد یه سوراخ باز کنم تو کله‌ام، بلکه یه خورده خالی‌شه، سبک شه. تازه حال اون بنده خدا، خل وچله رو می‌فهمم!”
                                            دست می‌برد پشت سرش و کش دور موهایش را به تندی می‌کشد و موهای بلندش می‌ریزند روی شانه‌اش. دست‌هایش را می‌برد لای موهایش و می‌چسباند به کف سرش،بالای گوش‌ها. چشمهایش رامی بندد و زیرلب می‌گوید؛” حمیدزن داره!”
                                            دارم از ترس سکته می‌کنم. به چشم خودم دارم می‌بینم که خواهر کوچک عزیزکرده‌ام، پاک قاطی‌کرده.
                                            دستم را آرام می‌کشم روی سرش. چشم‌هایش را باز می‌کند. از نگاهش دلم هری پایین می‌ریزد. می‌گویم؛” قربونت برم، حمید ما رومیگی؟ آره، زن داره. خودتی!”
                                            می‌گوید؛” دوساله زن داره. خونه‌شم دو تا کوچه بالاتر از خونه‌ی خودمونه. یه پسر یه ساله هم دارن!”
                                            خودم را که نمی‌بینم اماحتمأ قیافه‌ام شبیه برق گرفته‌ها شده که نازنین با چشم‌های خیس و بینی‌قرمز، یک هو بلند می‌زند زیرخنده. خنده‌اش هم ناخوش احوال است. لا‌به‌لای قهقهه‌هایش می‌گوید؛” توکه این شکلی شدی، تجسم کن من‌که فهمیدم چه ریختی شده‌بودم؟!”
                                            نمی‌دانم چه بگویم. مغزم از کار افتاده انگاری. قیافه‌ی حمید می‌آیدجلوی چشمم. حمیدمظلوم، حمید سر به راه، حمید عاشق . به نازنین نگاه می‌کنم. خنده‌هایش بندآمده ، دارد از کیفش پاکت سیگارش را بیرون می‌کشد.می‌پرسم؛” تومطمئنی؟ آخه مگه میشه؟ ”
                                            سیگارش را می‌گیراند و پک عمیقی می‌زند. گونه‌های برجسته‌اش بیشتر بیرون می‌زنند. انگار لاغرتر از همین چند روز پیش شده.
                                            ” مطمئنم. خود زنه اومدسراغم. یعنی نیومد سراغم، همدیگه رو تو سوپرمارکت دیدیم. یه هو انگار ترکید و همه‌چی رو ریخت بیرون. آخه میشناسیمش، خوب!”
                                            صدایم درنمی‌آید. نازنین انگار می‌فهمد اوضاع و احوال من از خودش بدتر شده، با صدایی که به نظرم دیگر گرفته هم نیست می‌گوید؛” شینیو اه! باورت میشه؟! ”
                                            معلومه که باورم نمی‌شود. شینیو؟! شینیوی ناز و کوچولو با چهل کیلو وزن و یک متر و نیم‌قد، صادره ازچین؟!
                                            چهار سال پیش، همین‌جا نشسته بودیم که نازنین برایم با آب و تاب تعریف کرده‌بود، حمید می‌خواهد تنهایی او را بفرستت چین تامعامله‌ای نان و آب‌دار جوش بدهد. خودش نمی‌توانست یه هفته بالای سرکارش نباشد، انگلیسی نازنین هم که حرف نداشت. کارخانه‌ی کاغذ‌رنگی در گوانجو، پیشنهادی عالی به حمید داده‌بود و حمید از ترس کلاهبرداری می‌خواست قبل ازمعامله، به چشم خودش یا زنش، جنس را ببیند. دم‌رفتن، نازنین فهمیدحامله شده. دو بار قبلی، به ده هفتگی نرسیده، خونریزی می‌کرد و بچه‌ها می‌افتادند. استراحت‌مطلق برایش تجویز شد و زحمت مسافرت افتاد گردن حمید که دیگر مجبور بود برود. سه روز بعد رفتنش، بچه باز هم افتاد. معامله جوش خورد و بعدچندوقت حمید شد نماینده‌ی انحصاری کارخانه‌ی چینی در ایران.عید سال بعد همه با هم رفتیم چین. کارخانه را دیدیم، صاحبش را هم. مردچشم‌تنگ ریزاندام همیشه خندانی بود که به‌نظر می‌رسید عاشق حمیدشده. یک بندصدایش می‌زد و از کنارش جم نمی‌خورد. نفهمیدیم که چه‌جوری با هم صحبت می‌کنند. نه این چینی بلدبود، نه او فارسی. انگلیسی هر دو هم تعطیل. شینیو تنها بچه‌ی آقای کارخانه‌دار بود. وقتی گفت بیست‌وپنج‌ساله است، من ونازنین پقی زدیم زیرخنده. شرط بسته‌بودیم سر سن وسالش. من می‌گفتم پانزده، نازنین می‌گفت دوازده. تازه دو روز اول اصرار داشت که اصلأ شینیو پسر است ، اینها بلد نیستند دختر وپسر به انگلیسی چه می‌شوند. حالا همان پسردوازده ساله ، آمده ایران شده هووی خواهرم! خوب معلوم است نمی‌خواهم باور کنم.
                                            نازنین سیگار سوم را که روشن می‌کند، دیگر نه چشم‌هایش خیسند نه نوک‌بینی‌ش قرمز. انگار به مته‌برقی و سوراخ روی‌پیشانی هم فکر نمی‌کند. آرام گرفته. نمی‌خواهم بدانم ولی باز می‌پرسم؛” آخه چه جوری؟ کجا عروسی‌کردن؟ حمید که سالی دو بار بیشتر چین نمی‌ره؟ یعنی حمید بودایی شده یا دخترک مسلمون؟”
                                            نازنین دود را باصدای پوفی بیرون می‌دهد و می‌گوید؛” چه فرقی می‌کنه؟ یه غلطی‌کردن دیگه! دختره تازه اومده ایران. مثل اینکه حمیدجان طاقت دوری از پسر قندعسلشو نداشته. اونم چه پسری! شکل مادره روداره با چشمای زاغول حمید. عین بچه افغانیای هزاره‌ای!”
                                            خنده‌ام می‌گیرد، ازهمه چیز. فکر می‌کنم شب چه‌جوری برای کاوه تعریف کنم که باجناقش چه گندی‌زده . شاید هم کاوه کیفش کوک شود. کم سرکوفت حمید را درین هشت سال نخورده!
                                            می‌پرسم؛” به کاوه بگم؟ اصلأ با حمید رو در رو کردی؟
                                            می‌گوید؛”حتمأ زحمت خبردادن به حمید رو خود شینیوجان کشیده، از سوپر که رسیدم خونه تا بخوام خودمو جمع کنم و بیام اینجا، ده‌بار زنگ زد روی گوشیم. جواب ندادم و آخرش هم خاموشش کردم. نگران کاوه هم نباش! از ب بسم اله، از همه‌چیز خبر داشته و کلی هم کمک حالشون بوده این مدت!”
                                            سرم سوت می‌کشد. چه‌قدر همه‌چیز آن طور که هست، اصلأ نیست. زندگی خوب و خوش حمید و نازنین، حمید مظلوم عاشق، شینیوی شکل پسربچه‌های نابالغ، کاوه وشعارهای ابلهانه‌اش که سرآدم بالای داربره ولی دروغ نگه!
                                            نازنین سیگارش را که خاموش می‌کند، دودهایی را که زیر نور پنجره، عین ابر نازکی توی آشپزخانه، به آرامی حرکت می‌کنند را با دستهایش به‌هم می‌ریزد و انگار بخواهد عذرخواهی کند می‌گوید؛” الان داری تودلت فحشم می‌دی که خونه رو بو گندو کردم. شایا هم که یه ساعت دیگه ازمدرسه می‌رسه!”
                                            ازجایم بلند می‌شوم. می‌روم سمت کابینت بالای گاز و درش را باز می‌کنم. قوطی اسفند را بیرون می‌آورم و می‌گویم؛” این وسط نمی‌خوادغصه‌ی بوی خونه رو بخوری. الان یه عالمه اسفند دود می‌کنم ، هم بو رو می‌بره هم چشم نمی‌خوریم!”
                                            نازنین می‌پرسد؛” چشم برای چی؟”
                                            می‌گویم؛” برای این همه خریت!”