تنها یک اسب آنقدر بدود تا بزند بیرون از خودش سبقتِ اسب ها از دویدن و یال ها رویای باد را تشکیل می دهد فعلا ازین سطر نمی توانیم جلوتر برشی از آخال و تروبرد* ، چشم انداز را شکس/ته فرضاً چنان ب... بیشتر بخوانید
یا خوابیدنی نامقدار شبیه ندارد سالبه هم باشد راهش به وقتها اگر تمامچیز: چه رمیدن ور نابسنده: لَنگمَنگ سختکاره حروفی هماره مُتواری نبشتهیِ هفت ورمِ پُرواج مثل خیالکرد خانه شَوَم سَرم... بیشتر بخوانید
الفما | “نفسالامر” | شعری از روزبه کمالی الیومْ راستین اِدبار باش دوری که روزانْروزان ثُم عَظمِ عامِ نیاکان ناگهان موجبی پیشآمد کرد تاثیر تو نفسالامر است من خا... بیشتر بخوانید
الفما | “عطرماه ” | شعری از آنیما احتیاط از راه پله بالا آمد با پیشانی بلند موهاش کنار عطرماه لکه خاکستر انداخت دویدن خرگوش ها در پیاده رو تماشایی است دویدن خرگوش ه... بیشتر بخوانید
الفما | شعری از محمد آشور آتشِ زیرِ پوست از عشق نگویم وُ دستهایم در جیب پوست بیندازد وُ زبانم در دهان پوست بیندازد وُ من پوست… و «من»ی دیگر بردارم از درونم وُ پوستی نو بپوشم... بیشتر بخوانید
الفما | شعری از فرناز فرازمند محال من که خیال تو شبها شبدیز یال تو بر گونهام میریزد و بیدار میشوم اما پرده است که باد آورده باد یا او که نمیدانم او که مجال نداده بردارم انگشتی عسل از کن... بیشتر بخوانید