ور ورداشتهمیشودازلبت لبم شیشه خرد در وسط ور ور بلبلندمیشوی با باد و پر بر پرچم میزنی پر بر پر
دلنگ و دلنگ بناگهان نیستی ناگاهان میزنی از وسط خواب هام نفت شعله صحراهام
هام
خوابیده رو اتاق و غروبی الحمرای من الحمرا الحمرا خوابیده رو پیادهرویهای عصرهای جمعهی پاییز نیز خوابیده رو حسرتی از انگشتام هام دلنگ و دلنگ میکند از نسیم سیم سیم غروبی از هالهی قرن هفدهمی
و از وسط خوابهام بناگاه بر وسط خوابهام
و صبح که تار موی ترا حمل میکنم بر سینه با درنگ که پیاده میکنم ناگهان پیداش و تو دست رو درخت دادهای تکیه قرن هفدهمی و آفتاب از رنگ سفرمیکند به رنگ از لای آن حریر عرقکرده روی پیشانیت
الحمرا دانهمیچیند از سر انگشتام هام الحمرام
و صبح که خواب دیدهای وسط بر باد بر تابوت میزنی بر درست بر عرق میوزی بر درست روی شقیقه باد میزند سیخ موهام سیخ تپّههام سیخ روهام هام سیخ بگیر پایین حالا فنجان را و بهم زل بزن الحمرا بکوب از وسط بر وسط زلبزن به در که باز بسته باز گربه پشت بر پایه و در تکیه و خوابیده نیز بازیک درخت قرن هفدهمی روی جمله غروبهای جمعههای پاییزی و پیاده آفتاب سفرمیکند ظهیرالدوله نیز سفرمیکند نفت میکند شعله نیز هم
همین یک قبر سفرنمیکند من گمت میکنم از وسط همین نیمکت پیدا میشوی سوار رنگ میشوی از آفتاب سفرمیکنی به آفتاب اشک سفرمیکند از خواب تار موت حملمیشود به بیداری
الحمرا دلنگدلنگمیکند از قرن هفدهم ماه الحمرا
بنشین حالا کنار همین قبر درویش هست نیست رو سنگفرش گربه چشمهای خمارش را بسته حالا باز پیاده مثل سنگفرش نیست
شعلهمیکشد میکشد از وسط خوابهام هام هست همین همین یک تار مو به رو سینهم که الحمرا بزنم نم قرن هفدهمی هست همین یک باد بر لبم از لبت ورمیکشم شم حالا
الحمرای من حالای من الحمرام
تهران- تحریر اول 75
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
Δ
تمامی حقوق برای نشریه الفما و استودیو خلاقیت و ارتباطات بصری ویرا (www.veeradesign.com) محفوظ است . هرگونه استفاده از محتوی سایت: متن ها، تصاویر، آثار هنری فقط با اجازه رسمی از الفما و صاحب اثر مقدور است.