تحشیههای این مسجد به زبان پیچیدهای راه میروند تو دیر کردی ملای پیرمان از صحن مسجد به حاشیه قبرستان زار میزد جنازه میبرد کسی سهم انگشتان تو را دور کفن نمیدانست صدا های پیچیدهای میگفت حضرت ذره ذره پیر میشدم خوابم حواشی صوت بود و لام میم الف راز نمیدانستی عقد نمیکردند که سر موهات پیچیده بود کفن سر پیچیده داشت نمیدانستی پیرمان به صوت اوج میگرفت از چشمان تو به مسجد میرفت آغوش آغوش خاموش میشد پارچه میدرید از گنبدهای پوشیده سیاههای تو را دوست داشت که تو دیر مجلس میرفتی نه درون بود و نه بیرون میانهی اندام تو کفن میشد.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
Δ
تمامی حقوق برای نشریه الفما و استودیو خلاقیت و ارتباطات بصری ویرا (www.veeradesign.com) محفوظ است . هرگونه استفاده از محتوی سایت: متن ها، تصاویر، آثار هنری فقط با اجازه رسمی از الفما و صاحب اثر مقدور است.