شعر | بیتا ملکوتی از کتاب پلههای لرزان یوسف آباد انتشارات نصیرا
هفت نامهی الکترونیکی به زادگاهم
برای تهران، زادگاهم
۱ سه سال نوری مانده من هنوز سی ساله ام با دست های پیر که روی مرداب ها راه می رود به قصد شکار پوکه پوکه های پوک زمان
۲ صد واحد تنهایی از زبان مادری گذرانده ام باز هر سال بیست سالگی بالای برج آزادی با خطوط باد مست می کند پل مدرس برچتر واژگون تاب می خورد و بزرگراه شهید چمران در خلسه است نگاه اش کنید!
۳ حالا تهران را با کدام ت می نویسند که تجسم رستگاری باشد؟ و چهل سالگی را؟
۴ نه نمی توانم این همه چهل سالگی را در این شهر جا دهم وقنی هنوز با کفش های پاشنه بلند قرمز روی شاخ خورشید راه نرفته ام وقتی غریبه ای را قعر خیابان قیطریه نبوسیده ام وقتی لباس عروسی ام تنها یک کت سبز بوده چند متر طوفان کاترینا به جای تور بر سرگذاشته ام و دو جنین سربریده را آن سوی اقیانوس اطلس جای کیک شکلاتی جویده ام
۵ قد این تاک خونی از این شعر بلندتر شده است و رنگ ها از کناره های مانیتور شره می کنند زنی در این شعر ختنه می شود میانسالی به سرخه بازار می رود تا رویاهایش را خیس کند و سهم امشب اش گریه ی پسرک بالدار کنارچنارهاست
۶ تهران میدان انقلاب چهارمین خانه ی ویران برسد به دست گربه های تئاتر شهر
۷ این ای میل مهربرگشت می خورد نگاهم کنید! گیرنده ناشناس است…
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
Δ
تمامی حقوق برای نشریه الفما و استودیو خلاقیت و ارتباطات بصری ویرا (www.veeradesign.com) محفوظ است . هرگونه استفاده از محتوی سایت: متن ها، تصاویر، آثار هنری فقط با اجازه رسمی از الفما و صاحب اثر مقدور است.