شعری از احسام سلطانی
آن که نمیرود از یادم کسیست که نمیرود از یادم. .
طوری که وانمود میکند رنگ طوری که وانمود میکند گلوله طوری که وانمود میکند زخم طوری که وانمود میکند تب، یعنی گریخته است از من یا ریخته است از من؟ طوری که وانمود میکند زخم، انگار کار من است فقط گاهی فراموشی تحمیل میشود گاهی فرو میرود در تن گاهی تن از گاهی تن از گاهی… لکنت است که راه میرود، راه میرود از گاهی لکنت است بگذرد از گاهی تند گاهی از گاهی از لکنت است راه اما… نمیرود از رنگهای ندیده یاد میکند و میگوید: شما که در رفت و آمد میان دو لب ( یا دو یاد) از یاد میروید و نمیروید بگویید از خون که هی نترسید و ریخت در سوریه از خون که هی نترسید و ریخت در یمن از خون که هی نترسید و ریخت در ایران از خون که هی نترسید و ریخت در کلمه از خون به طوری کلی که هی ریخت و نترسید از تکرار . (ای خون! ای افتخار ملتها راستی نترسیدی از تکرار؟) . از رنگهای ندیده بپرس، زینب! از رنگهای نرسیده به تن از رنگهای نیامده، رفته بپرس از صدایی که گرفته بود لکنت بپرس که رها نمیشوم بدون سوال بپرس که هی… (لطفن کمی صبر کن که اینها رو بنویسم) از آن که آن گوشه نشسته و میکُشد در من، از آن که نامام را از یاد برده بپرس، زینب. .
انگار راهی نمانده جز سوال سلاحی نمانده جز سوال میپرسم: این خون که ریخت و گریخت در خیابانهای جهان این، این، این راه که نمیرود گرفته است این، این… کار کیست، ها؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
Δ
تمامی حقوق برای نشریه الفما و استودیو خلاقیت و ارتباطات بصری ویرا (www.veeradesign.com) محفوظ است . هرگونه استفاده از محتوی سایت: متن ها، تصاویر، آثار هنری فقط با اجازه رسمی از الفما و صاحب اثر مقدور است.