شعری از فیلیپ ژکته | ترجمه رز فضلی
آری ، آری ، چنین است ، من مرگ را بر سر کار دیدم
بی جستجوی مرگ ، زمان را نیز،
همه نزدیک من ، مسلطِ بر من ، باید که دو چشمم را به مزایده بگذارم!
از درد، چیزهای زیادی برای گفتن داشتیم.
اما برخی چیزها با چاقو شکافته نمی شوند
یا پس از ضربه باز بسته می شوند ، مانند آب پشتِ قایقِ کوچک
فیلیپ ژکته، مانند پرندگان طولانی زندگی نمی کنیم، انتشارات گلیمار، 2015، صفحه 11/ ترجمه رز فضلی
Oui, oui, c’est vrai, j’ai vu la mort au travail
Et, sans aller chercher la mort, le temps aussi,
Tout près de moi, sur moi, j’en donne acte à mes deux yeux,
Adjugé! Sur la douleur, on en aurait trop long à dire.
Mais quelque chose n’est pas entamé par ce couteau
Ou se referme après son coup comme l’eau derrière la barque.
Philippe Jaccottet, On ne vit longtemps comme les oiseaux, Édition Gallimard/ 2015, page 11