چون گمشده ای در انتظار غذا گرسنه ی مرگم در این شهر که چقدر ساختمان برای افتادن است چقدر ماشین برای برخورد. مرگ باد ملایمیست که از تپهی خاکیم کم میکند
در این شهر که گاهی هر چه میخندی شاد نمیشوی و هر چه میخوری گرسنهای چون گمشدهای تشنه که تنها به دریا میرسد. ای مرگ ای استسقاء شور گرسنهی ذاتی تشنه مخمور دری بگشا برای گمشدگان.
پس تو کجایی؟ ای یار که امیدم جز قدمگاه نمناک تو نیست و هر خیابانی که در افق گونههای توست خورشید مشعشع شعاع راه است. دستی تکان بده چادری برقصان چون پناهگاهی معتدل و مخفی رکود باد را به رخ شهر به رخ بیابان بکش بگذار ذرات من تیغ باد را نپوشند.
لباس رفتگران را بپوش آنانی که از من رفتهاند و در فرش خیابان و کوچهها گل و درخت شدهاند را بردار آنانی که خانه و خیابان شدهاند را بِکَن برگردان به من. خاکم من نامیرا و باقی گوشت و استخوان اگر نباشم گل و درختم گوشت و استخوان اگر نباشم خانه و خیابانم بگذار مرگ بر طبل بادیش بکوبد با روح روان من چه میکند؟
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
Δ
تمامی حقوق برای نشریه الفما و استودیو خلاقیت و ارتباطات بصری ویرا (www.veeradesign.com) محفوظ است . هرگونه استفاده از محتوی سایت: متن ها، تصاویر، آثار هنری فقط با اجازه رسمی از الفما و صاحب اثر مقدور است.