با آستین کوتاه به دنیا آمده بودی جذابیت زنان گوشتی قاجار را داشتی فربه بودی و تنومند در رختخوابی کثیف و عمارتی آفتاب گیر
یکی از سنههای هجری بود ما آل هیچکس نبودیم خاندانی کثیرالاولاد که به مسلخ رفتیم بیسر یک سر به تاریخ بدهکارم فاصلهی کارد را با استخوان ندیدهای؟ لباس چسبان سیاه و براقی که به بر کردهام فاصلهی مرا با زلیخا ندیدهای؟ عشق بازی با چکمههایی بلند آه” در معناهای عظیمی پیچیده است
ماجرای هولناک مرا با کوچهی تاریک نشنیدهای؟ طراحی نقشهی قتل روز روشن دو خانه آن طرفتر بینکاح معاشقه میکنیم آدمهای بلوند محترمی داشت محلهی ما لبخند میزنند و به ما مشکوک این زلیخا دستهای کم توقعی دارد رنگین کمان میخواهد و کم خون ترکیب وصفی مضحکی است آسمان نیلگون و یوسف خودخوری میکند تو ملاله هستی؟ تو ریحانه هستی؟ تو از اقوام دور پدرم نیستی که هرسال گم میشد تا ربوده شود؟ تو رحم اجارهای آسیه نیستی؟ تو حرمسرای گوشتی قاجاریه نیستی؟ تشنج روایت تند و تو درتوی دستی بود در نبرد با جسمی تیز که فرو میرفت در غلظت خون قتلگاه همیشه تاریک نیست روایت طور با گوساله را میدانی؟ میفرمود: “لن ترانی” فاصله ی موسی با سینا را دیدهای؟ میفرمود : “لن ترانی” از میدان قدس تا دربند پیاده رفتهام البرز را به دوش کشیدهام پسرم را با شیر گاو بزرگ کردهام پنجرهها مشبکاند تو مشوشی گلوی ترنجها فشرده میشود و یوسف از خواب نمیپرد فاصلهی مرا با زلیخا ندیدهای؟ می فرمود: “لن ترانی”
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
Δ
تمامی حقوق برای نشریه الفما و استودیو خلاقیت و ارتباطات بصری ویرا (www.veeradesign.com) محفوظ است . هرگونه استفاده از محتوی سایت: متن ها، تصاویر، آثار هنری فقط با اجازه رسمی از الفما و صاحب اثر مقدور است.