الفما | شعری از رضا براهنی
در حسرت آن چشم های یاس افشان بر صورتم می سوزم
کی تکرار می کنی؟ میپرسم می پرسم کی تکرار می کنی؟ می سوزم
بر روی لب هایت وقتی که اندامت ، چون سایه بان به روی سرم می ماند آن چیست؟ آن که می گویی چیست بر روی لب هایت؟ می سوزم
انگار کاخ های قدیمی را دست شتابزده ی پاییز عریان و رنگین کرد در آرزوی خفتن پهلو به پهلوی تو بر روی آن گلیم رنگی کهنه می سوزم
آنقدر در کنار درت ماندم ، تا کج شد آفتابم از لب بامت من گرچه رفته بودم از خود ، ماندم، چون سایه ی گداخته ماندم می سوزم
افسانه ی هزار و یک شب ماغوغای درهم رسوایی ست غولی شدم ز کوزه برون ، گولم بزن که حقیقت را می سوزم
مردم چه سر به زیر روان اند از کوچه های خاکی خون آلود دیدم دوروی سکه عالم را ، آن “مهدی” مکرر دوران را دستش “کتیبه” بود و مکرر بود ، می سوزم می سوزم
از این جهان نمک نشناس ، یک نیم گز سپیده و آزادی ، خواست با هر قدم هزار گز از نیم گز مهجور ماند حالا منم که دراین سودا می سوزم
آیینه ای شدم به کوچه ی دنیاکه بگذرند ، آن عکس های رنگ به رنگ از برابرم رفت آن دفیله ی مفتونی ،تاریک ماندم و خالی می سوزم
فال ورق درخت جدیدی را در شیب باغچه ها می کاشت بادی وزید و نظم ورق ها را ، آشفته کرد ، ویرانه ای برجای مانده ام می سوزم
می بینی ام طناب به گردن ، در باغ چشم های تو می گردم در حسرت یک حلقه ی نفسگیر ، از تنگ بازوان تو می سوزم
هرگز خیال خواستنم پایان نیافت وقت جداشدنم گفتم: این وصل ها همه ناقص بود ، در انتظار وصلت کامل می سوزم
پرده تکان نمی خورد اکنون ، همسایه رفته ، جهان خفته با آرزوی یک شب یکه ، در زیر چلچراغ چرخ زدن در تو می سوزم
پولاد آبدیده می گذرد از خلال گوی تو ، ماه آه می کشد خورشید تب زده ام آن زیر ، بر روی آن گلیم رنگی کهنه می سوزم
دفیله: رژه مفتون: عاشق
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
Δ
تمامی حقوق برای نشریه الفما و استودیو خلاقیت و ارتباطات بصری ویرا (www.veeradesign.com) محفوظ است . هرگونه استفاده از محتوی سایت: متن ها، تصاویر، آثار هنری فقط با اجازه رسمی از الفما و صاحب اثر مقدور است.