شعری از نرگس باقری
به او که نگاه می کنی کجای آفرینشم؟ زنی در مردمک ها ابد و یک روز وقتی دست در کلماتی برده ای که استخوان های من است رها شده ام چون پوپکی که هرگز نامی از ساقه نشنیده است و پیش رو پیش بینی باران است این روزها زمین نقطه ای ست افتاده زیر اسمم خالی بر دامن به بعد از استخوان رسیده ام و نماز دیگر از اسکندریه به واراناسی رخت خواهم کشید که در فراموشی روشن ترم بخواب پیش از زیبا شدن بخواب که بیرون از ذهن جهانی حرف ها را بریز توی هوا کلمه ای شو در بالا ای که در آهنگی به سطح رسیده ای و از حرکت و نور و صدا در وجدی گفتم من دست از استخوان های شما برداشته ام گفت ” دست در کلمات فرو کن و بگو این استخوان های من است” مثل روز روشن بازخواهی گشت و زنی را که دفن کرده ای چون گلی از شاخه در بر خواهی گرفت و خون تمام خواهد کرد
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
Δ
تمامی حقوق برای نشریه الفما و استودیو خلاقیت و ارتباطات بصری ویرا (www.veeradesign.com) محفوظ است . هرگونه استفاده از محتوی سایت: متن ها، تصاویر، آثار هنری فقط با اجازه رسمی از الفما و صاحب اثر مقدور است.