الفما | شعری از فرزانه قوامی
“از تهران تا منهتن”
متاسفم!
نمی توانم برایت بجنگم
دنیا در لباس شب بلند خود،جذاب تر از همیشه می رقصد
علی رغم تعالیم اخلاقی
بستن پنجره کار ساده ای است
صریح تر بگویم
دوستت ندارم شایعه ای نادرست نبود
حتما غریبه هستی
که شهر را از پشت شیشه ی ماشین ها نگاه می کنی
درست است
عادت ندارم به این همه آسمان خراش
همیشه به یک طبقه فکر می کردم
نمی دانستم شما هم شمال دارید
یک خیابان شبیه جمهوری
چند نیاوران
وجنگ در جنوب شما هم اتفاق می افتد
تب بیماری مهلکی است
با عشق می آید و می رود با پاشویه
از عنبیه ام چه می خواستند؟
خواهش می کنم یک بار دیگر نگاه کنید
سوزش زیادی در بند سوم انگشت دست چپم احساس می شود
تنها یادگار اجداد زحمتکش ام بود
این حلقه ی نقره ای
این نقشه ی کذایی
و نگاهم که از بدو تولد جعلی بود
با آدم ها صمیمی نمی شوند
پرندگان آتلانتا
بغض خدمتکارها
گارسون های سیاه
و سوپ گرم دیگری سفارش می دهم
پشت پنجره ام دو پرنده ی وفادار داشتم
در برادوی یکدیگر را بوسیدند
و شهر همچنان با وقار نفس می کشید
به دوستم گفتم
سبک تر سفر کنیم تا درد نگیرد قفسه های لبریز سینه ام
از تهران
تا منهتن
عشق را بارها جا به جا کردیم
دقت کرده ای این چکمه ها چه سنگین اند
جنگ که نداریم
آهسته تر قدم بردار
باقیمانده ی راه را عادلانه تقسیم کرده اند
حالا با برادرم برابرترم
بند سوم انگشت دست چپ نیای کبیرم
در خرابه هایی ارزشمند می سوزد
مرا در آغوش بگیر
دوستت دارم شایعه ای نادرست نبود
“تیر ماه 93”
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
Δ
تمامی حقوق برای نشریه الفما و استودیو خلاقیت و ارتباطات بصری ویرا (www.veeradesign.com) محفوظ است . هرگونه استفاده از محتوی سایت: متن ها، تصاویر، آثار هنری فقط با اجازه رسمی از الفما و صاحب اثر مقدور است.