لیورپول را پیوست موهات کردهای حالا اینگونه ابرهاش شانه هام را خیس کرده تو را پیوست بندری آرام تحویل گرفتم کناره به ساقهای تو ماهیها گوش گذاشته بودند ماهی گیرها یکی یکی صید دریا میشدند.
هوسهام بهم ریخته نمیدانم چه میخواهم ببرم این همه سرو صدا را کجای ساکم بگذارم تا برسم به کنارهی بندر آخرین جیغ بلند میشود توی گوشم میدانستم دریا ناامیدم میکند انقدر ناامید که از من فقط دستهام فرو میریزد بیدست به دریا میزنم
آبزیانی شدهام که قلاب لای دندههام گیر میکند ماهیها در گوشهام تخم میگذارند جهانی از گوشها شروع میشود و تنها صداست که نمیماند نیست وقتی ملوانان موهاشان را به بادهای شمالی سپردند عاشق تو راه دریا گرفتند و راز از من پرسیدند که دریا گرفتم . کنار هم مینوشیم کنار ساقهای تو به سمت گوش ماهیها به سمت گوشهای من بیدست بیپا گوش گذاشتهام
از روزنامه خبری نیست هر روز نامهای به ملوانان میدهم به اسپانیا، هلند ، فرانسه ، انگلیس دوست شاعرم از سوئد جواب میدهد زبان به طرز شاعرانهای بین ما دلتنگ است قهوهای که باید خواب از چشمانمان میگرفت حالا رنگ خوابهامان شده است که این بندرنمیبارد قهوهایی ابرها پیوست موهات میگذرند و تنها صداست که نمیماند.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
Δ
تمامی حقوق برای نشریه الفما و استودیو خلاقیت و ارتباطات بصری ویرا (www.veeradesign.com) محفوظ است . هرگونه استفاده از محتوی سایت: متن ها، تصاویر، آثار هنری فقط با اجازه رسمی از الفما و صاحب اثر مقدور است.