کارکوسا و پس زمینه آن
مصاحبه مایکل هوتر با سایت گری داگ تیلز
ترجمه: مبینا امیدی
آنچه می خوانید ترجمه ی یکی از مصاحبه های اخیر مایکل هوتر با سایت Greydogtales است. در متن زیر به جای نام سایت مذکور اختصارا از «گ» و به جای نام مایکل هوتر اختصارا از «م» استفاده خواهد شد.
گ: مایکل، از این که به ما پیوستید خیلی ممنونم. ما و خیلی از بازدیدکنندگان سایت مان، طرفداران پر و پا قرص هنر تو هستیم. آیا شما یک دید مرکزی، یک مجموعه از اصول؛ برای تولید کارهای تان دارید، یا بیشتر یک فرآیند ناخودآگاه است؟
م: من بیشتر سعی می کنم از منطق رویاها پیروی کنم، این یک فرآیند ناخودآگاه است.
گ: تعداد زیادی از کارهای شما مثل اینکوبی، کارکوسا، بازی هایی در برزخ و… مضامین مشترکی دارند. آیا برای مدتی به شدت روی مضمون به خصوصی یا مفهومی کار می کنید، یا بخش هایی با جنبه های مشترک را جمع می کنید و بعدا روی آنها کار می کنید؟
م: یک ایده یا داستان معمولا چندین جنبه دارد. من سعی می کنم همه ی مضامین را پیدا کنم و تا آخر داستانش را تعریف کنم. این شیوه ای است که گروهی از کارها پرورش پیدا می کنند. گاهی در زمان کار کردن بر روی یک اثر، تشخیص می دهم که آن کار، یک مجموعه خواهد بود. در باقی موارد از همان ابتدا این نکته را می دانم. گاهی با ایده ی یک داستان شروع می کنم و تصاویر را از آنجا توسعه می دهم. بعضی اوقات اما شیوه ی دیگری وجود دارد؛ با یک (یا تعداد کمی) ایده ی تصویری شروع می کنم و در خلال نقاشی یا طراحی یک ارتباط بین آنها تشخیص می دهم، ارتباطی که گاهی یک داستان است و گاهی فقط یک احساس. می بینی، کمی پیچیده ست.
گ: ما متخصص نیستیم، اما در کارهای تو بازتاب هایی از نقاشی های هیرونیموس بوش، سوررئالیست ها، هنر تاروتی و حتی عناصر غیر اروپایی را می بینیم. آیا هنرمندان به خصوصی از گذشته هستند که احساس می کنید بر شما تأثیر داشته اند؟
م: من فکر می کنم به مقوله ای به نام تأثیر، زیاده از حد ارزش داده شده. ما همه بر روی شانه ی غول ها ایستاده ایم. و آن غول ها خودشان از دیگران تأثیر گرفته بودند و هیمن طور… البته بوش برای من مهم است، اما خیلی از هنرمندان دیگر هم، همین قدر مهم اند. اگر من بخواهم بی طرف باشم، لیست بسیار طولانی خواهد شد(که خسته کننده هم هست.) مسأله ی جالب درباره ی یک هنرمند این نیست که او از کجا می آید، بلکه مهم چیزی ست که او ممکن است به سیر تکاملی هنر اضافه کند.
گ: بله، یک نکته ی بجا. کار شما به صور گوناگون به عنوان یک سوررئالیست، جادویی و رویایی توصیف می شود. آیا شما احساس می کنید، بخشی از جنبش هنر رویاگرا که توسط لارنس کاروانا تبلیغ شده است، هستید؟
م: من خودم را بخشی از جریان تحولی هنر می بینم، اما نه به صورت هیچ یک از بخش ها یا گروه های کوچک تر.
گ: تعدادی از هنرمندان و مشتاقان هنر، گری داگ تیلز می خوانند. می توانید به ما چیزهایی درباره ی تکنیک های اصلی ای که استفاده می کنید، بگویید؟
م: من تکنیک های مرسوم مثل رنگ روغن را ترجیح می دهم. من طراحی های جوهری ام را با یک قلم دیپینگ انجام می دهم و کارهای گرافیکی ام را بیشتر با قلم حکاکی. بیشتر نقاشی های رنگ روغنم، در یک تکنیک سه لایه ی خیلی دقیق اجرا شده اند. مجموعه ی کارکوسا یک استثناست. و تصاویرش در یک لایه، سریع و کاملا امپرسیونیستی نقاشی شده اند.
گ: ما خیلی با هنر معاصر آلمان آشنا نیستیم. آیا علاقه ی زیادی به کارهای شما در کشور خودتان وجود دارد؛ یا شما این توجه را بیشتر در صحنه ی بین المللی می بینید؟
م: من هم خیلی با هنر معاصر آلمان آشنا نیستم. به نظر می رسد که در کشور من، هنر رسمی کاملا ضد هنر خیالی(فانتاستیک) است. من خیلی به صحنه ی بین المللی علاقه مندم و از وب متشکرم که موقعیت های خوبی برای نشان دادن کارهایم در تمام بخش هایی از جهان که دسترسی آزاد به اینترنت دارند، در اختیارم قرار داده است.
گ: این اولین بار است که ما عکس هایی که شما گرفته اید را می بینیم. برخی از این کارها آشفتگی و به هم ریختگی و همچنین نماهایی کژ ریخت از انسان ارائه می دهند. آیا این دوره ای از گذشته ی شماست یا هنوز هم از این نوع کارها تولید می کنید؟
م: اوم. یک دوره از گذشته است تقریبا. من واقعا این کارهای فوتوشاپی را دوست دارم. آنها خیلی الهام بخش اند و روی نقاشی ها و طراحی های من هم تأثیر زیادی می گذارند. اما در نهایت من یک شخصیت منحصر به فرد از کارهای مرسوم را ترجیح می دهم. من همین طور سطوح قابل لمس را ترجیح می دهم، آثار باقی مانده از کشیده شدن قلم مو به روی بوم، یا حس کردن خطوط ظریفی که می توانید با سرانگشتان تان حس کنید که نتیجه ی بیرون آمدن از یک پرینتر جوهرافشان است.
گ: ما همچنین ستاینده های جدی سانتیاگو کاروسو از آرژانتین هستیم. کسی که تصاویرش در جنبه های خاصی از سوررئالیسم با برخی از کارهای شما، اشتراکاتی دارد. آیا شما او را می شناسید؟
م: من برخی از کارهای او را در اینترنت دیدم و بسیار دوست داشتم.
گ: تصویرسازی های کارکوسای شما، قطعا درجه یک است. ما خیلی از علاقه مندان نویسندگانی مثل رابرت.دبلیو. چمبرز و آمبروز بیرس را می شناسیم. آیا شما ابتدا بسیار می خوانید و بعد روی داستان های شکفت انگیز خودتان کار می کنید؟
م: بی شک. داستان های اسرارآمیز تأثیر خیلی زیادی روی کار من دارد. من همیشه خیلی زیاد می خوانم. فکر کنم حدود شش سالم بود که لاورکرافت و کلارک اشتون اسمیت را کشف کردم. آنها مرا مانند یک دریافت ناگهانی تکان دادند. ادبیات (به خصوص اگر با امور عجیب و نامعمول سر و کار داشته باشد) هنوز تأثیر زیادی بر روی من دارد. باز هم لیست افراد تأثیرگذار بر روی من برای یک مصاحبه ی کوتاه، خیلی طولانی و حوصله سر بر خواهد بود. اما برای یک یادآوری کوچک، البته نویسنده های کلاسیک مثل پو، لاورکرافت، چمبرز، اسمیت و امثال اینها. کتاب مقدس بسیار مهم است( شاید رنج آورترین کتابی ست که همواره می خوانم) داستان های پریان گریمز و «Gormenghast» اثر مروین پیک. همچنین من یک ستاینده ی جدی توماس لیگوتی هستم. و حالا من بسیار غیر منصفانه، سعی می کنم این لیست را متوقف کنم.
گ: در پایان، آیا یک جهت اصلی کاری یا یک پروژه برای سال پیش رو دارید؟
م: نقاشی کشیدن، به خصوص تزیینات برای یک کلیسای جامع عظیم. مجسمه سازی برای یک شهر عروسکی وهم آور. تبدیل کتابی از سفر پیدایش به یک رمان تصویری لاور کرافتی. ایده های خیلی زیادی دارم ولی اشکال کار اینجاست که زندگی آن قدر طولانی نیست که هر کاری را که دوست داری انجام بدهی. اخیرا در حال تمام کردن پروژه ای هستم که دو سال مرا مشغول کرده بود. «The Kranzedan» یک مجموعه داستان(خیلی) کوتاه، طراحی و نقاشی رنگ روغن. در حال تلاشم تا تمام این مصالح را به عنوان یک کتاب کنار هم قرار بدهم، هنوز نمی دانم چه طور و کجا، آن را منتشر کنم.
گ: خیلی ممنونم برای پیوستن به ما و امیدواریم که «کرانزدان» به زودی بیرون بیاید.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
Δ
تمامی حقوق برای نشریه الفما و استودیو خلاقیت و ارتباطات بصری ویرا (www.veeradesign.com) محفوظ است . هرگونه استفاده از محتوی سایت: متن ها، تصاویر، آثار هنری فقط با اجازه رسمی از الفما و صاحب اثر مقدور است.