نوشتن درباره تو از دوپاره تشکیل میشود: درباره تو شخصیت سفیدپوش قصه است و دیگری نوشتن که شخصیت سیاهپوش قصه و در پیکار میان این دو، جهان بارها از آغاز تا پایان میگردد و صفحهای با دو شاخه، آغازی است برای رسیدن. وقتی دو شاخه میشویم، برای همیشه مثل دو شاخه دست دراز میکنیم تا دستمان به هم برسد ولی این داستان دستی است برای هر لحظه یک بار به هم نرسیدن: در این دنیا آدمهایی هستند که قابل تصور نیستند، ولی هستند و آدمهایی که قابل تصور هستند، ولی نیستند. این آدمهای غیر قابل تصور، همدیگر را دوست دارند و یکیشان عشقهای است که دور آن یکی میپیچد و جان میدهد و میگیرد. این آدمهای قابل تصور، از هم بیزارند، ولی با هم دار و نه دارند. دو نفر از این آدمهای غیر قابل تصور، عاشق هم شدهاند و برای هم میمیرند، اما یکیشان توی چاهی افتاده و دیگری از بالا برای آن یکی غزل میخواند در وصف دنیای بیچاه و آن یکی در قعر چاه چهچه میزند زیر آواز. آن یکی توی چاه وقتی صدایی را از سوراخی بالای سرش میشنود، عاشق میشود و وصال برای او یعنی بیرون آمدن از چاه. آن یکی بالای چاه وقتی صدایی را از سوراخی زیر پایش میشنود، عاشق میشود و وصال برای او یعنی افتادن در چاه. آن یکی از بالای چاه دستش را دراز میکند به طرف آن یکی توی چاه شبیه دو شاخهای که هیچ وقت به هم نمیرسند.
حکایت اول یکی از این آدمهای غیرقابل تصور، برای اولینبار به خودش نارنجکی میبندد و به زیر تانکی میرود و انفجار یک تانک در برابر یک عدد آدم غیرقابل تصور، میشود آرمان یک ملت. بعد همه آدمهایی که دوست دارند غیرقابل تصور باشند، به کلاسهای غیرقابل تصور میروند و بعدها سر و کله آدمهای دیگری پیدا میشود که آدمهای غیر قابل تصور را تصور میکنند که به خودشان تانک ببندند و بروند زیر نارنجک و به این طریق سرزمینی که دور تا دور با زنجیر محاصره شده بود، آزاد میشود.
حکایت دوم: مردم این شهر غیرقابل تصور، با بناهای باستانی و فرهنگ هزاران ساله غیرقابل تصور، هرکدام در یکی از بناهای غیر باستانی زندگی میکنند و یکی از آن مردم غیرقابل تصور از کابل تلفن همسایه غیرقابل تصورش، یک شاخه برای خودش میکشد و همسایه را میپاید که چه وقت همه چراغهای خانهاش خاموش میشود تا به همه جای دنیا زنگ بزند. یکی دیگر از مردم غیرقابل تصور این شهر غیر قابل تصور از لوله آب همسایه یک انشعاب برای خودش میکشد و یک استخر پارتی درست و حسابی ترتیب میدهد و همسایه را هم دعوت میکند. یکی دیگر از این آدمها و یک ی دیگر و ی ک ی دی گر، همه از برق و باد و مه و خورشید و فلک یک دیگر کش میروند و هر کدام خیال میکنند که زرنگترند و حلقههای این زن جیر رفته رفته از هم وا میرود و آدمهای غیر قابل تصور این غیر تصور آباد یواشکی به خودشان دروغ میگویند و سر خودشان را یواشکی شیره میمالند و به خودشان تجاوز میکنند ی و ا ش ک ی.
حکایت سوم: در یکی از سرزمینهای غیرقابل تصور، هر کلمه دایرهای است که باید دورش خطی کشید. و هر دایره، یکی از کسانی است که در این سرزمین غیرقابل تصور زندگی میکند. همه دایرهها دست به دست هم دادهاند و برای اینکه با همدیگر زندگی کنند، از جایشان جم نمیخورند و هر دایرهای که بخواهد از آن سرزمین غیرقابل تصور برود، دستهای دیگران او را به طرف خودشان میکشاند و نمیگذارد کسی از آنجا برود بیرون. دایرههای این سرزمین غیرقابل تصور به خستگیها عادت کردهاند. به با هم بودنها عادت کردهاند. به عادتها هم عادت کردهاند و یکی از این دایرههای تو در توی متکثر، یک روزی که با همه روزهای دیگر فرق داشت، عاشق میشود و دستهایش را از هم گسیخه و به خطی تبدیل میشود که این خط، حلقههای به هم گسیخته را از هم گسیخته و این سرزمین غیر قابل تصور ر ا قابل تصور میکند.
حکایت چهارم: در سرزمینی قابل تصور، هر کلمه خطی است که میشد خطوط را به هم حلقه کرد و هر خط، یکی از کسانی است که در این سرزمین قابل تصور زندگی میکنند. همه خط ها مستقلاً به این طرف و آن طرف میروند و گاهی حجم نوک تیز خطوط با هم برخورد میکند و جنگی داخلی رخ میدهد که برای جلوگیری از نقطگی دیگر خطوط، این سرزمین را با جنگی مقدس به دو قسمت سرز و مین تقسیم میکنند. در سرز و مینی قابل تصور، هر کلمه خطی است که میشد خط ها را به هم حلقه کرد و هر خط، یکی از کسانی است که در این سرز و مین قابل تصور زندگی میکند و همه خطوط آزادانه به این طرف و آن طرف میروند و گاهی حجم نوک تیز خط ها با هم برخورد میکند و به جنگی داخلی و خارجی میکشد و برای جلوگیری از نقطگی دیگر خطوط، این سرز و مین را با جنگی مقدس به چهار قسمت سر و ز و می و ن تقسیم میکنند.
حکایت پنجم: در س و ر و ز و م و ی و ن قابل تصور، هر کلمه خطی است که میشد هر خط را حلقه کرد که نقطه نشود. در این از س تا ن، هر خط کسی است که در مرزهای قابل تصور خودش زندگی میکند و هر خط در مرزهای خودش بی هیچ قید و بند داخلی و محاصره شده در قید و بندهای س و ر و ز و م و ی و نهای خارجی زندگی میکند و گاهی حجم نوک تیز این س و ر و ز و م و ی و نها با هم برخورد میکنند و جنگی خارجی رخ میدهد. در اثنای این جنگ نجیبانه، برخی از این س و ر و ز و م و ی و ن ها به هم حلقه میشوند و به مرز دیگری متصل میشوند که چند سر و زم و ین با هم به مین گذاری در مرزهای خود مشغول میشوند و گاهی س و ر و ز و م و ی و ن و گاهی سر و زم و ین و گاهی س و رزم و ی و ن و گاهی سـ و ر و ز و مین و گاهی سرزمین و گاهی و و و و
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
Δ
تمامی حقوق برای نشریه الفما و استودیو خلاقیت و ارتباطات بصری ویرا (www.veeradesign.com) محفوظ است . هرگونه استفاده از محتوی سایت: متن ها، تصاویر، آثار هنری فقط با اجازه رسمی از الفما و صاحب اثر مقدور است.