ازدحام قرمز و صدای پا و سیگار در پُک تُک تُک پلهها سر میخورند حروف سیاه حادثه که تیتر اول صفحه را بریز سردبیر داد میزند خون از تمامی گروههای حتی شمای خوانندهی عزیز
دستهای مانیتور بالا و پایین میشود که اضافه کن، صفحهی فاجعه اضافه کن کاغذ تمام میشود مادری به چادرش که پهن ِ یک از ِ جسد که طرح فاجعه تکمیلش میشود قطار ِ سرخ ِ زرد ِ دیو آر مرگ
بینندگان عزیز همانطور که مستحضرید؛ خودکارها از بیسیمها سریعتر میدوند
در گلوی پارهی دریاچهی خشک مادر شرقیام گروههای محلی عزراییل را بازجویی میکنند و اعتراف میکند به کودتای قهوهای علیه کودکان شمال غربیام
که رج به رج ِ ستون ِ از ستون ِ زلزله خبر بده و ردیف ِ از ِ ردیف ِ زوزهی ِ زمین ِ یتیم مدد بده از ِ دهان میمکد آدم ِ سهم شب ِ واپسین سبب بده
به سوگ تب ِ ریز، به بغض هر تلخ ِ اهر برس به صد
و ورزقان که با مرگ انتحاری تقدیم میکند … غروب ِ بنفش ِ رفتن از ِ شورهزار
و سردبیر هنوز داد میزند خون بریز میان دو سطر ِ بریز و بپاش
صدای پلهها، آمبولانسها، دستها تلویزیونهای همیشه بیصدا رها
چشمهایم پلک میزند پلک میزند پلک میزند پلک میزند پلک میزند پلک میزند پلک میزند به چهرههای آشنا
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
Δ
تمامی حقوق برای نشریه الفما و استودیو خلاقیت و ارتباطات بصری ویرا (www.veeradesign.com) محفوظ است . هرگونه استفاده از محتوی سایت: متن ها، تصاویر، آثار هنری فقط با اجازه رسمی از الفما و صاحب اثر مقدور است.