(از مجموعهی «داستانهای سانسور شده») پسر ده ساله دست در دست مادر ایستاده و با اکراه در حال تماشای ویترین شیشهای یک حمام سنتی در موزهی مردمشناسی بود. پدر داشت با شوق و ذوق از داخل ویترین... بیشتر بخوانید
قسمتی از رمان زیر چاپ چهارده سالگی بر برف فروردینماه: صبح ِ روز ِاول ِ فروردین ماه هزار وسیصد هشتاد یک خورشیدی؛ برابرِ با هزار و چهارصد و بیست و سهی قمری و دوهزار و دوی میلادی، خا... بیشتر بخوانید
پایش را گذاشت که بپرد. جوب گشاد شد. زمین جاخالی داد. با دو زانو افتاد وسط جوب. آب گلآلود پاهایش را خیس کرد. هنوز درست بلند نشده بود که نسرین دستش را کشید. آرنجش از فشار دست نسرین تقی صدا دا... بیشتر بخوانید
درخت که میشوی به تو فکر میکنم نه از روی ریشه کردن از روی کندن وقتی که قطعیت درخت تعظیم میکند تا شعلههایت بلند شوند برای شنیدن آب کوتاه شوند برای وقتی که با حرف قاطع تبر میافتی به خاک در... بیشتر بخوانید
تمامی حقوق برای نشریه الفما و استودیو خلاقیت و ارتباطات بصری ویرا (www.veeradesign.com) محفوظ است . هرگونه استفاده از محتوی سایت: متن ها، تصاویر، آثار هنری فقط با اجازه رسمی از الفما و صاحب اثر مقدور است.