شعری از علی باباچاهی در آب يخ زده جوانه که زد رشد کرد سريعاٌ و براي خودش آدمي شد ما فوج فوج از روي شهر پريديم شما متوجه نشديد! منقارهامان را پنهان کرده بوديم زير بال وُ پرهامان که تنگ شده بو... بیشتر بخوانید
شعر | علی باباچاهی رفتم که بروم ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﮐﻪ ﺗﻪ ﮐﺸﯿﺪ ﻣﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﻮ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻤﺎﻡِ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺜﻠﺜﯽ ﭼﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﮔﺮ ﺁﻣﺪ ﻧﺸﺴﺖ ﺭﻭﯼ ﺯﺍﻧﻮﻫﺎﯼ ﻫﻨﺪﺳﯽ ﺍﻡ ﺩﺳﺖ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﭼﺎﺩﺭﺵ ﺷﮑﺎﻑ ﺑﺮ... بیشتر بخوانید
تمامی حقوق برای نشریه الفما و استودیو خلاقیت و ارتباطات بصری ویرا (www.veeradesign.com) محفوظ است . هرگونه استفاده از محتوی سایت: متن ها، تصاویر، آثار هنری فقط با اجازه رسمی از الفما و صاحب اثر مقدور است.