موشک‌های ته‌مانده‌ی ذهنم از غرش رعد و برق منفجر می‌شوند مرگ را بغل می‌کنم و از ترس می‌لرزیم ته‌مانده‌ی نفس‌هامان بیرون می‌افتد از نبردی تن به تن وضعیت قرمز وضعیت سفید وضعیت… سرگیجه آژی... بیشتر بخوانید

بوی چای دم به دم می‌دهد روی خط سی وششم به خانه‌ی من زندگی از کودکی فلسفه ی بزرگی دارد کنار دیگری بودن به تنهایی و چای دور از بودن سوار قطاری می‌شوم که روی خط 36 برگردد و بماند یا تمام شود پی... بیشتر بخوانید

تهمت می‌زنم به کلماتی که می‌آیند به کلماتی که نمی‌آیند تا دروغ را نموداری به راستی جلوه کنند نوازش کنند پرنده‌ای که به تنهایی شهامت پرواز ندارد تهمت می‌زنم به هرچه پرواز تا پرواز پرهایش بریز... بیشتر بخوانید

به رفتارهای دستت فکر کن به چیزهایی که ممکن است فراموش نشود به ذهنت و حرکت معمولی چشمهام به هر آن چیزی که مرا متاثر می‌کند و تو را سرشار روی نبض من و تو لحظه‌هایی ست که هیچ‌وقت فکرش را نکرده‌... بیشتر بخوانید

درخت که می‌شوی به تو فکر می‌کنم نه از روی ریشه کردن از روی کندن وقتی که قطعیت درخت تعظیم می‌کند تا شعله‌هایت بلند شوند برای شنیدن آب کوتاه شوند برای وقتی که با حرف قاطع تبر می‌افتی به خاک در... بیشتر بخوانید

از من تو دیدنده تری به من عابری مرا می سازد در من رسوخ می کند ته می‌گیرد رسوب می‌کند مهمان خانه‌ای شده‌ام که در خودم به سر می‌برم به خواب می‌روم بیدار می‌شوم این‌ها در من نیست من درون این‌ها... بیشتر بخوانید

این متنی حرام‌زاده است که ثبت می‌شود در ثبت ِ احوال ِ سَرَم. شب دامنه‌ای ندارد. شب پاک می‌شود از روی بالشم و لیلة القدری که من‌ام! از صحن ِ تو می‌افتم به مجلسی در شمال ِ ذهنش؛ سلام! اتفاقاً... بیشتر بخوانید

در تهران از حقوق بشر حرف می‌زنم در نیویورک از برج‌هایی که حقوق آسمان را مجروح کرده‌اند بالا می‌روم می‌ایستم خیره می‌شوم: اندوه پنهان نمی‌شود پاییز را وادار کرده که زود اتفاق بی‌افتد تا بار د... بیشتر بخوانید