شعری از شاپور بنیاد
در سوگ و یاد احمد میرعلایی
نگاه کن دایره را که آسان پر میکشد از این کنج به آن کنج * – «جایی کوچک به من بده جایی کوچک فرمانروای کلام من فرمانروای کلام ای سپید جامهی والا مقام! گرامی!
بفرما تا طنین طولانیی زنگها در دالانهای طولانی توفان کند اما فقط جایی کوچک به من بده»
– «در هوای تازه نفس بکش!…»
– «شب رسیده است؟ پرستار! آیا شب سرخ در رسیده است یا از همین شبهای معمولیست (که پیشخدمتها، اول با جاروی بلند از قهوه خانه (جارویش میکنند و بعد جایش را آستری میکشند»
– «نفس بکش! تمرین کن! نفس…»
– : من از میان دایره ارواحی را می بینم من از میان دایره، ای سپید جامه… وقتی از میان دایره باز کردم 54 سال آرژانتین مغرور را خواهم سرود» – «کم کم بخواب! بگذار…»
– : «من از میان دایره بر امضای رودخانه خواهم افتاد والا مقام! ارجمند! آن قدر تکرار نکن: (نفس بکش!) مگر این کفهای رودخانه را نمیبینی مگر این ببرهای آبی را نمیبینی مگر این سکههای 54 هزار ساله را نمیبینی این سنگهای مکزیکی، این آفتاب افتاده بر قوزک پاهام این سنگهای وانهاده بر سنگهای دیگر این سنگهای تراشیده… پراکنده… این سنگها…» «…» * این خاکستر ِ معطر اما نثار گنگ، دانوب و زنده رود
#شاپور_بنیاد/ مجموعه شعر قطعات
6 آبان 74 – شیراز
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
Δ
تمامی حقوق برای نشریه الفما و استودیو خلاقیت و ارتباطات بصری ویرا (www.veeradesign.com) محفوظ است . هرگونه استفاده از محتوی سایت: متن ها، تصاویر، آثار هنری فقط با اجازه رسمی از الفما و صاحب اثر مقدور است.