شعری از ﻣﺤﻤﺪ ﺁﺷﻮﺭ
اين رودِ جاري از اﻳﻦﺟﺎ
تصويرهاي زيادي دارد در خود ﻣﻲﺑﺮد به دريا بريزد!
ﻣﻲروم با ﭼﺸﻢﻫﺎيم که ﻣﻲﺑﺮد!
اين که از صداي آب ﻣﻲآيد حرفﻫﺎﻳﻲﺳﺖ که دارم و کلمه ﻧﻪ…
درهم ﻣﻲﺷﻮد صدها صدا و يکي ﻣﻲﺷﻮد در دريا
هوووووف ميﻛﺸﻢ
ﻣﻲآيم کف بر لب ﻣﻲﺧﺰم بر ﺷﻦﻫﺎ و با خود دفن…
از جايي اما باز موجي رميده
سر باز وُ سينه فراخ…/ بر دو پا بلند ميﺷﻮﻡ…/ افسارپاره شيهه ﻣﻲﻛﺸﻢ که بگويد
اما فقط فرو ﻣﻲﺭﻭد در ﺷﻦﻫﺎ!
خاﻃﺮﻩي ﻳﺎﻝﻫﺎيش را ﻣﻲﮔﺬاﺭد وُ
تصوير اسب
که صدها حرف در صداي او شيهه وُ در ماسه غرق…!
در ما سه تن
در من، صدا و شن!
و شنيدنِ شن از کف!
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
Δ
تمامی حقوق برای نشریه الفما و استودیو خلاقیت و ارتباطات بصری ویرا (www.veeradesign.com) محفوظ است . هرگونه استفاده از محتوی سایت: متن ها، تصاویر، آثار هنری فقط با اجازه رسمی از الفما و صاحب اثر مقدور است.