تن ِ زبان
«این تن ِ من است، بخوریدش» ( مسیح)
ا)
انسان برهنه تنها نیست هیچ انسان عجیبی تنها نیست
وقتی که قلههایش را پوست میگستراند و هواهای من از پوست صعودِ هوایند شکاف از قلّه میگیرند و میگُسترند بر سراسرِ پوستِ تو گُستره ی قلّهها
ی)
افق در انتظار افق و انتظار افق روی راه راهِ افق را میبندد
همیشه آنکه منتظر است برای آنکه میرسد از راه سدّ ِ راه و او که میرسد از راه برای او که سدِّ چیزیست چیزیست
ن)
چیزی نشسته در چیزی تا نامِ چیزی دیگر را از روی راه بردارد خوابِ افق دیوار
نبضی که طولِ خون ِ مرا تند تر از خونم میپیماید میآید و ارتفاع به سدّ می رسد.
ت)
و باز پوست قُلههایش را میگستراند درونِ ِ من از بیرون فاصله با پوست میگیرد
و پوست درونِ مرا از بیرون میگیرد وقتی که قلههایش را پوست میگسترانّد
پرچین ِ زیر پوست توطئه، پرچین پرچین ِ زیر
زبان ِ پرسه زبان ِ پَر زبان ِ پرسه بر پِر زبان پرسه بر چین بر ابر بر ابریشم بر یَشم زبان ِ پرسه بر چاله بر چول زبان ِ لیس
با چشمهای خواستن از تن برهنه میشوی عجیب میشوی برهنه میشوم عجیب میشوم و در سوالی حیوانی میمانم: انسان برهنه تنها نیست هیچ انسان عجیبی تنها نیست.
م)
زبان پرسه بر کِشاله میکشم خرچنگِ خفته از جا برمیخیزد و کیر ـ ماهِ اساطیر ـ در فکری بیحیا از حیا میافتد سخت میشود
تا در میان اعضا اعضایم را به رکعتی در تو جمع میکنم با تو جُمعه میکنم عضو میانیام را رکوع خفته را نهفته را
قصر سیاه کوچک تو باز میشود و ریتم در کمر میگیرد با رسمِ خطِّ ناخنها بر پُشت
طلوع ِ پُشت کتیبه کوه سینای سجده طور دیوار ِ زاری
ثنای پُشت را زانوزدن و سر به پیش پای تکاندن گوئی که زاری بر دیواری دیوار ِ زاری آری
جوانههای لرزیدن بین دو آخ وقتی که پوست ـ چیزی نمانده از پوست ـ بینی نمیشناسد و بین جز حذفِ بین ـ بین ِ دو آخ ـ نیست تا تن- تمامِ تن- تا تو- تمامِ تو- تا بیخ تا ناله تا درد تا مرگ، ـ آخ پس کجا است بیخ؟
س)
وقتی که صخره سیل را تا میکند انسانِ برهنه در مرگ تنها نیست
معمار خرابههای من مار از لانه ی پرستو پائین میآید و چهره ی تو بر پلکِ بسته واژه ی مجهولی ست.
و آب در گرهِ آب میمانّد در من و هر درخت در تو یک درختِ دیگر است
منقارهای درازِ من از بالا بر لانه لانه لای ِ کوچکِ تو پائین میبارد میبارد و باز هر درخت در تو یک درختِ دیگر است.
ب)
و در عبور ِ از پوست باران بیرون میمانَد
دیواره ی درون من ای پوست، ای جدار! جا در تو میگذارم جایم را ای حذفِ جای من ای جا!
خ)
جان چیزی از تن است حالا که جان جز چیزی از تن نیست حالا که جان تن است ای حذفِ جای من، ای جا، در سینه در تمام ِ سینه ی تو جا آنچنان میمانم انگار دنیا در کسِ تو به آخر رسیده است.
و)
فرار زیبائی ِ فرار در قابِ رنگهای فراری دیوار را معنای پشتِ دیوار میکُند
معنا منم ـ معنای پشتِ دیوار ـ فرّار.
#یدالله_رویایی پاریس، ژوئیه 2001
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
Δ
تمامی حقوق برای نشریه الفما و استودیو خلاقیت و ارتباطات بصری ویرا (www.veeradesign.com) محفوظ است . هرگونه استفاده از محتوی سایت: متن ها، تصاویر، آثار هنری فقط با اجازه رسمی از الفما و صاحب اثر مقدور است.